
حاکمیت عقل ابزاری
در ادامۀ بحث معراج پیامبر(صلیاللهعلیهوآله)، (جلسۀ 155، 13 محرم 1443) به تبیین موضوع حاکمیت عقل ابزاری میپردازیم.
نماز معراجی است که انسان را از مراتب دانی عقل به مراتب بالای عقل میرساند. حقیقت نماز، اظهار بندگی و عبودیت است و جعل نماز از سوی شارع برای عاقل شدن انسان است.
البته در سیر تکوینی عالم، انسان در حال حرکت به سوی عاقل شدن است؛ چه مؤمن و موحد باشد، چه مشرک و کافر! یعنی نفس ناطقۀ انسان همواره در حرکت از ماده به سوی تجرد و ابعاد بالای حیات است. تا جایی که همۀ انسانها دارای جسمی بسیار لطیف و وسیع، بدون پیری و نقص و فساد، با دیدی بسیار تیز و با ابعادی بسیار بالا خواهند شد.
حتی بدترین و شقیترین انسانها هم به این تجرد خواهند رسید، لیکن این آگاهی و لطافت برایشان منشأ عذاب و درد خواهد بود. درحالیکه رسیدن به عبودیت با پذیرفتن شریعت و در رأس آن اقامۀ نماز، انسان را به تجرد و عقل در جلوۀ سعادت میرساند.
عقلانی بودن یعنی شناخت ظاهر و باطن اشیا. پس انسانِ عاقل خداوند را هم در جلوات ظاهر و دنیا و هم در جلوات باطن و آخرت میخواهد. عقل یعنی "بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ"، که شامل اسم «رحمان»؛ یعنی تجلی خدا در دنیا و «رحیم»؛ یعنی تجلی خدا در آخرت است. یعنی نباید پرداختن به دنیا و اصلاح امور آن و اصلاح آخرت، هیچ کدام فدای دیگری شود؛ بلکه انسان باید بر اساس عقل قدسی درونی و با راهبری دین و شریعت دنبال اصلاح دنیا و آخرت باشد.
حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید:
"فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ"[1]
خداوند پيامبران خود را مبعوث فرمود، و هر چندگاه، متناسب با خواستههاى انسانها، رسولان خود را پىدرپى اعزام كرد تا وفادارى به پيمان فطرت را از آنان باز جويند و نعمتهاى فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمايند و توانمندىهاى پنهان شدۀ عقلها را آشكار سازند.
پس انبیا نیامدند به انسانها عقل بدهند، بلکه انبیا آمدند طریق به فعلیت رساندن و ظهور آن عقل را در قالب حلال و حرام و شریعت به آنان نشان دهند.
امروز نمیتوان در محیط بستۀ مذهبی خود، دینداری کرد؛ چراکه هجوم ایادی شیطان در فضای مجازی از طریق القای شبهات، ذهنها را دچار شک و تردید در ادلۀ عقلی و نقلی میکنند و یک انسان دیندار برای مقابلۀ با این هجوم، باید کفر و شرک و کافر و مشرک را بشناسد و علاوه بر شناخت جامعۀ مذهبی خود، جوامع دیگر را هم بشناسد.
بنابراین قبل از اینکه بحث نماز را ادامه دهیم، به بحث عقلِ حاکم بر جوامع امروزی میپردازیم که ببینیم آیا ما هم تحت حاکمیت این عقل هستیم و تحت این حاکمیت نماز میخوانیم یا نه!
اگر عقل حاکم بر انسان، عقل قدسی باشد، همانقدر که از خوردنیها و دیدنیها و شنیدنیها و...، در عالم حس لذت میبرد[2] باید حداقل به همان اندازه از نماز و انفاق و کرامت و بخشش و...، لذت ببرد.
حاکمیت امروز دنیا با تکنولوژی و مدرنیتۀ غرب است، البته در بعضی کشورها بیشتر و در برخی کشورها کمتر و در کشوری مثل جمهوری اسلامی ایران، حاکمیتش را از دست داده است، ولی تبعات این حاکمیت همچنان باقی است. ما نمیتوانیم بگوییم الآن تبعات فرهنگ تکنولوژی و مدرنیتۀ غرب را نداریم. هرکس این ادعا را دارد بسیار در غفلت است. همین که با استفاده از تکنولوژی و فضای مجازی ایجاد شده در دنیا، (که منشأش غرب است) عقل قدسی حاکم بر جامعۀ ایران، پیوسته از طرف غرب مورد هجوم و حمله است، نشان میدهد که ما از تبعات این حاکمیت، در امان نیستیم!
ما در جامعۀ ایران اگرچه از نظر سیاسی تحت حاکمیت عقل قدسی هستیم، اما از نظر اقتصادی و فرهنگی تحت تأثیر غرب قرار داریم و نمیتوانیم در یک جامعۀ مذهبیِ بسته از این تأثیرات دور باشیم. امروز ما هم مثل همۀ دنیا در جامعۀ بازی زندگی میکنیم که تحت حاکمیت عقل غرب است. درحالیکه غرب خودش در بحران این حاکمیت دست و پا میزند، و شکست خود را میبیند، انسانهای تحت این حاکمیت در کشورهای دیگر، این بحران را درک نمیکنند و باقیماندۀ لقمههای آن را از دنیای مجاز با حرص میبلعند!
مبارزه با حاکمیت غرب از آنجایی شروع شد که مردم ایران برخاستند و بر این حاکمیت اعتراض کردند و دست او را در کشور خود قطع نمودند. پایههای شکست غرب از انقلاب ایران در سال 57 گذاشته شد و با در دست گرفتن این انقلاب توسط روحانیت، ادامه یافت. غرب که میدانست و میداند حاکمیت ایران بعد از انقلاب با عقل قدسی است و این حاکمیت با حاکمیت آنها نمیسازد، شروع کرد به مبارزۀ با آن. از همان روزهای ابتدای انقلاب تا آنجا که توانست برای این نظام و حامیان آن و کسانی که میخواستند از این نظام الگو بردارند، مشکلات متعدد به وجود آورد.
جنگ سخت به راه انداخت، موفق نشد، امروز سراغ جنگ نرم رفته است! ابتدا تکنولوژی را فرستاد، بعد هم فضای مجازی را به راه انداخت و بعد هم برنامههایی را در جهان میچیند که همه به استفادۀ از این فضا نیاز پیدا کنند! یکی از این برنامههای طراحی شده، بیماری کروناست که همۀ اقشار مردم را به سمت استفادۀ از فضای مجازی سوق داد! و از طرف دیگر فضای مجازی را هم پُر میکند از شایعات و شبهات و... .
آنچه امروز مورد حملۀ غرب است، نماز است. و در این هجمه، هم دوست نادان و هم دشمن دانا با هم همکاری میکنند. دوستان نادانی مانند مربیان و معلمان مدارس و مسئولین ادارات و...، که نادانسته با برخوردهای نسنجیده مثل اجباری کردن نماز، عامل فاصله گرفتن افراد از نماز میشوند و در کنار آن فعالیتهای فراوان دشمنانی که با شبههافکنی سعی در بیرغبت کردن مردم نسبت به نماز دارند.
برای حرکت در مسیر سعادت انسانی در این شرایط، تنها شناختن زندگی سالم و انسان سعادتمند کافی نیست، بلکه لازم است که موانع رسیدن به سعادت را هم بدانیم و بشناسیم. عمدۀ مانع امروز، همان عقل غرب است. مگر غرب عقل دارد؟ بله عقل غرب، نامش سوبژكتيويسم است. غرب، عقل قدسی را کنار گذاشت و به جای آن خرد انسانی یا همان سوبژكتيويسم را برگزید.
اشکال این عقل کجاست؟ ما مسلمانان هم معتقدیم که هر انسان دارای رسول باطنی است به نام عقل و انسان قبل از آنکه به سن تکلیف برسد و از سوی رسول ظاهری وظایفی برایش تعیین شود، خودش با تکیه بر عقل، بد و خوب و زشت و زیبا را تشخیص میدهد؛ و شیعه معتقد است که حسن و قبح، عقلی است. پس تفاوت عقل غرب و این عقل باطنی یا فطرت در چیست؟
دکارت میگوید که «من میاندیشم پس هستم»[3] و این دیدگاه که اصالت را به «اندیشۀ من» میدهد، ریشۀ تشکیل عقل غرب یا سوبژكتيويسم است.
امروز غرب به بحرانی که در آن قرار گرفته و ساخته و پرداختۀ عقل مدرنیته است، پی برده و معتقد است که تنها راه نجات از این بحران، بازگشت به دین و عقلانیت دینی است.
دکارت میگوید که عقل انسان قادر است خودش به ماهیت موجودات پی ببرد و آنان را مورد شناسایی قرار بدهد. در چنین حالتی خرد انسان میشود «سوژه». سوژه را به نام فاعل شناسا در فارسی معرفی میکنند و بقیۀ موجودات[4] «اُبژه» هستند که تحت اسارت انساناند. اُبژه همان مفعول مورد شناسایی است؛ که انسان هرطور بخواهد با آن رفتار میکند.
این دو مفهوم در اوایل قرن هجدهم متحمل بار معنای جدید شده، واکنشهای فکری که قابل ادراک توسط چشم نیستند و ساختۀ ذهن بشری هستند هم به دایرۀ ابژهها اضافه شده است. امروز سوژه، حاکمیت آمریکا و انگلیس است و تمام انسانها اُبژۀ این حاکمیت هستند، حتی انسانهای ساکن ممالک خودشان! ساختن بمبهای اتمی، ساختن ویروس بیماریها و...، نشانۀ این اندیشه هستند.
بر مبنای معرفتشناسی سوبژکتیویسم در دیدگاه دکارت، یگانه موجود حقیقی (سوژه) بشر است. دیگر موجودات تمثیل و وجود ذهنی قائم به سوژه هستند. اصلاً آنها به تبع سوژه هستند. در نتیجه عقل ابزاری و خودبنیاد که پایینترین مرتبۀ عقل انسانی است، جانشین عقل قدسی میشود. و این عدم توجه به مراتب بالای عقل، انسان را از فهم عقل حقیقی عاجز کرده، فقط متوجه به بدنش میکند.
رشد فزایندۀ عقلانیت ابزاری، انسان را از درک انسانیت، سعادت و حتی استفادۀ سالم از طبیعت محروم کرده است.
همان طور که برای ظهور امامزمان(عجلاللهفرجه) روشن شدن نور عقل انسانی و قدسی در وجود انسانها لازم است، همان طور هم تنفر و ریشهکن شدن ظلمتِ عقل ابزاری از جهان لازم است.
[1]- نهجالبلاغه، خطبۀ 1.
[2]- منظور لذات مباح حسی است.
[3]- وقتی میگوید «من میاندیشم پس هستم»، نشانۀ این است که اندیشیدن را در بدن و ماهیت خودش میبیند، نه در نفسش! و اندیشیدن را به عقل حیوانی و بشری فانی نسبت میدهد، نه عقل انسانی قدسی (فطرت) که باقی است. باید میگفت «من هستم پس میاندیشم».
[4]- از نظر دکارت موجوداتِ محسوس هستند.
نظرات کاربران